کد مطلب:90357 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

نیرومندی و هوشیاری اهل تقوا











«فمن علامه احدهم، انك تری له قوه فی دین و حزما فی لین»

واژه ها

علامت: نشان، داغ آنچه بدان برای چیزی راه یابند و بر آن استدلال كنند.

قوت: زور، قدرت، طاقت، نیرو. دین: كیش، آیین، راه و روش، قانون، حق و داوری.

حزم: استوار ساختن، هوشیاری، دوراندیشی، پیش بینی.

لین: نرم، رام، مطیع، نرمش، لینت

ترجمه: پس، از نشانه ی یكایك و فرد و فرد آنها این است تو او را در دیانت، نیرومند، پرقدرت، در امور هوشیار، دوراندیش و بانرمش می یابی.

[صفحه 292]

شرح: پیش از توضیح و شرح این عبارت و ما بعد آن، تذكر نكته ای لازم است و آن اینكه از اینجا سیاق كلام و سیر سخن طور دیگری است، در سابق به اوصاف و در اینجا به نشانه و علامت، در آنجا به ذهنیات و در اینجا از عینیات سخن می گوید. آیا لحن سخن را عوض كردن، انگیزه ای سوای بیان اوصاف و ذكر علامت، وجود دارد یا نه؟

بحرانی می گوید: ثم شرع بعد ذلك فی علاماتهم التی بجملتها یعرف احدهم. و الصفات السابقه و ان كان كثیر منهما مما یخص احدهم و یعرف به الا ان بعضها قد یدخله الریاء فلا یدخل التقوی الحقه فجمعها هیهنا و نسقها.» سپس به علاماتی كه جمعا شناخت هر فرد آنان را در بر دارد، پرداخته است ذكر این نشانه ها در جمع، به خاطر این است كه صفات یاد شده، گرچه بیشتر به آنها اختصاص یافته و شناسائی می شوند، اما در بعضی صفات یاد شده چون جای پای ریا وجود دارد و گاهی در آن رخنه می كند، بدین جهت به تقوای حقیقی، نمی توان راه یافت. فی المثل خواندن قرآن، شب زنده داری و روزه داری از صفات اهل تقواست، اما می توان با ریاكاری، در جهت اهداف دیگری به كار گرفت و این اعمال را، به خاطر كسب جاه و مقام، تا وصول به هدف، تكیه گاه قرار داد.

برای نمونه، عبدالله بن زبیر را، می توان نام برد كه خود را «عائذ البیت» می نامید. او فراوان روزه می گرفت و می گفت: «انما بطنی شبر فما عسی ان یسع ذلك من الدنیا» شكم من از یك شبر بیش نیست، شاید به كمتر چیزی از دنیا كه به آن دست یابم مرا كفایت كند. امیر مومنان علیه السلام در اخبار غیبیه، به او اشاره نموده و فرموده است: «خب ضب یروم امرا و لا یدركه ینصب حباله الدین لاصطیاد الدنیا و هو بعد مصلوب قریش» او به عبادتش خواهان چیزی است كه به آن نخواهد رسید، برای صید دنیا، از وسایل دین

[صفحه 293]

استفاده می كند و دام دیانت را برای شكار دنیا پهن نموده و او مصلوب قریش است. او با آل بیت پیامبر، دشمنی دیرینه داشت و در دوران خلافتش، می گفت: «انی لا كتم بغضكم اهل البیت منذ اربعین سنه»، من دشمنی و بغض شما اهل بیت را، چهل سال پیش، در دل داشتم، ولی آن را كتمان می نمودم.

مسعودی گوید: عبدالله بن زبیر، همه ی بنی هاشم را كه در مكه بودند، در شعب ابی طالب زندانی نموده و در آنجا هیزم فراوان، به قصد آتش زدن آنها جمع نموده بود كه اگر یك جرقه به آن می رسید، همه ی آنها را نابود می كرد و محمد بن حنفیه نیز، در جمع زندانیان حضور داشت.

به هر حال، صفات نامبرده، صفات پرواپیشگان، اما نشانه ی تقوا و حدود واقعی آن نیست. چه بسا افرادی كه برای رسیدن به مقاصد خود، از این وسایل استفاده می كنند و بهره ای از تقوا ندارند.

یكی از آن نشانه ها اینكه هر كس، فرد فرد آنها را ببیند، عینیت نیروی دینی در وجود آنان مشاهده می كند، به این معنا كه وسوسه ی راهزنان ایمان، كمتر اثری بر آنها نخواهد گذاشت و در جهت عملكرد به امور دینی، سستی و ضعف در آنها دیده نمی شود و از ملامت ملامت كنندگان باكی ندارند، در هر حال و هر جا و تحت هرگونه شرایط سخت، نیروی دینی بر زندگی آنها حاكم است.

«فاقم وجهك للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم و لكن اكثر الناس لا یعلمون» پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین كن، همان سرشتی كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست. این است همان دین پایدار ولی بیشتر مردم نمی دانند.

فطرت، به معنای ایجاد و ابداع است: فطرت الله، به نصب به معنای اغراء، الزام و

[صفحه 294]

توجیه كامل به آن، یعنی دین اسلام دینی است كه منادی آن فطرت آدمی كه خداوند او را به آن خلق نموده می باشد، چرا كه هر موجود، به تمام وسایلی كه او را به سعادت مخصوص به خود راهنمایی می كند مجهز است و او را به سعادت سوق می دهد و آدمی هم كه از سنت و فطرت مستثنا نیست، بنابراین، هر چه در سعادت آدمی دخالت دارد، بلكه اساس سعادت اوست، خداوند برایش مقرر نموده و آن جز دین اسلام، چیز دیگری نیست.

هشام بن سالم عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت: «فطرت الله التی فطر الناس علیها» قال: التوحید

هشام بن سالم گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی فطرت خداوند كه مردم را به آن مفطور نموده، پرسیدم فرمود: خدای یكتا شناختن است.

گریه نوزادان دارای فلسفه ی عمیق است.

«و فی التوحید باسناده عن عمر قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا تضربوا اطفالكم علی بكائهم، فان بكائهم اربعه اشهر شهاده ان لا له الا الله و اربعه اشهر الصلاه علی النبی و اربعه اشهر الدعاء لوالدیه.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نوزادان را در وقت گریه نزنید، چرا كه گریه ی آنها در چهار ماه اول، شهادت بر یگانگی خدای بی همتاست و در چهار ماه دوم، درود بر پیامبر و چهار ماه سوم دعا برای پدر و مادرشان می باشد.

این حدیث، دارای معنای دقیقی است و آن اینكه در چهار ماه اول، نوزاد هیچ كس را نمی شناسد، فقط احساس دارد و گریه او جهت رفع احتیاج است و از آنجا كه جز خدای متعال كسی رافع احتیاجات نیست، پس گریه اش تضرع به خداوند و شهادت بر وحدانیت اوست.

در چهار ماه دوم، به گوشه ای از رفع حاجت راه یافته و از پدر و مادر، این معنا را

[صفحه 295]

لمس می كند، اما نمی داند برآورنده ی حاجت او كیست؟ نه پدر و مادر و نه كس دیگر و آنكه در این بین، واسطه در رفع احتیاج اوست، یعنی شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، بنابراین گریه ی او درود بر پیامبر و طلب رحمت خداوند، بر پیامبر است و این رحمت مطلوب، توسط خداوند، به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم واصل می شود.

و در چهار ماه سوم، پدر و مادر را می شناسد و می داند كه آنها، واسطه ی رفع احتیاج او هستند، از اینرو، گریه ی نوزادان دعایی است برای آنها و از خداوند می خواهند كه رحمت و مهربانی پدر و مادر را به آنها برساند. در این حدیث، لطیف ترین اشاره، به جریان فیض الهی است كه در وسایط فیض خواهد بود، وجود دارد و رسیدن فیوضات الهی، بی گمان در حدود وساطتها تحقیق می یابد.

به هر حال، فطرت راهنمای انسان به سعادتهاست و هر كمال كه از آدمی نشات یافته، از همین سنت الهی است و اگر در عكس كمال مطلوب، حركت می كند، علتش انحراف از این فطرت خدایی است كه انسان خود عامل آن می باشد.

«ما اصابك من حسنه فمن الله و ما اصابك من سیئه فمن نفسك.»

«هر چه از انواع نیكویی به تو رسد، از جانب خداوند است و آنچه از بدی به تو می رسد از خود توست.

پس معنای «انك تری له قوه فی دین» این است كه پرواپیشگان، هرگز از این ندای فطرت سرپیچی نكرده و بر دین الهی، سخت استوارند.

احتمال دیگر آنكه علاوه بر تصلب در امور اعتقادی، در اعمال عبادی و اخلاقی نیز، سخت كوشا و به آن همت می گمارند.

در این حدیث كه بر علائم و خصوصیات مومنان اشاره می كند، حدود صفات و وظایف آنها را نیز، مشخص می نماید.

[صفحه 296]


صفحه 292، 293، 294، 295، 296.